تمدن اسلامی
چهارشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴
معنویت اسلامی، تمدن ساز است؛ زیرا از قلمرو فردی فراتر میرود و به تنظیم روابط اجتماعی و ایجاد تحول در نهادهای اساسی جامعه دست مییازد. معنویت اسلامی با آرمان قراردادن حیات طیبه، ظرفیتهای بیرقیبی برای جهانیشدن معنویت و دستیابی به انسان جهانی دارد؛ انسانی که فراتر از مرزهای ملی و تفاوتهای جغرافیایی، فطرت مشترک انسانی را میشناسد و روی خط ارتباط با خداوند متعال با همۀ انسانها به وحدت میرسد؛ وحدتی که ریشه در توحید و روح الهی انسان داشته و بر اساس تسلیم در برابر ارادۀ الهی و متن شریعت استوار میشود. مبانی معنویت اسلامی با ارائه هندسه الهی برای طراحی زندگی و تحول در جامعه، نیاز بنیادین انسان به شکوفایی معنوی را هدف عالی خود میداند و بهطور طبیعی به سوی فرهنگها و ملتهای مختلف صادر میشود و تحولی عظیم را برای آینده بشری رقم میزند.
هندسه الهی
معنویت اسلامی براساس طاعت و تسلیم در رابطه با خدا استوار است. اطاعت از خدای متعال گاهی «موردی» است؛ بهاینترتیب که یک نفر برای خودش نماز میخواند، حج میرود و سایر طاعات را انجام میدهد. حالت دیگر «اطاعت خطى» است که از طاعت موردی مهمتر و مؤثرتر است. طاعت خطی عمل به «روش و راه و نقشهاى است كه خداى متعال براى زندگى معين ميكند» و تحقق آن به «كار جمعى نياز دارد». طاعت خطی ساختار زندگی را براساس طرح و هندسهای الهی سامان میدهد.
هندسه الهی نوعی نگرش نظاممند را به زندگی انسان و نیز به اسلام ارائه میکند. بر پایۀ این نگرش، زندگی انسان نظامی است که مدل آرمانی آن در اسلام بیان شده است. البته مدل آرمانی ارائه شده در اسلام باز است و قابلیت صورتبندیهای متنوعی را دارد؛ زیرا ظرفیت انسان نامحدود است و مدل پایدار زندگی او باید پویا و تحولپذیر باشد. این پویایی نوعی تنوع در سبک را درپی دارد که براساس اصول و مبانی ثابت صورتبندی میشود. در واقع هندسه الهی مثل بزرگراهی است که هرکس میتواند به سبک خود در آن پیش رود و بیشک حرکت در این بزرگراه اصولی دارد که بدون هماهنگی با آنها شخص از مسیر خارج می شود و ممکن است به دیگران نیز آسیب برساند؛ به همین علت معنویت بهعنوان فرایند رشد جمعی در اسلام شناخته میشود و افراد نسبت به یکدیگر، هم حق دارند و هم وظیفه.
هندسه الهی با ارزشهای بنیادینی شکل میگیرد که ساختار زندگی را با ارادة خدا هماهنگی میکند. این ارزشهای بنیادین و اجزای هندسه الهی عبارت است از «توحید» که «پايه اصلى» است و دو پایه مهم دیگر از «عدل» و «کرامت انسان» تشکیل میشود. تأمین این پایهها برای زندگی با «هیچ حرکت فردی امکانپذیر نبود».[1] توحید درگرو نفی عبودیت و سلطۀ غیرخداست و تا جامعه بیدار نشود و حکومتهای طاغوت را کنار نگذارد، توحید کامل تحقق پیدا نمیکند. با وجود حکومتهای غیرالهی مردم ناگزیرند به قوانین و احکام وضعشدة غیرالهی که معیارهای دینی در آن ملاحظه نشده تن بدهند و این، شرک در طاعت است و توحید را ناقص میکند.
عدل نیز به تنظیم روابط اجتماعی ارتباط دارد و با تقوای جمعی و برقراری حکومتهای توحیدی میتوان عدل را بر روابط اجتماعی و انسانی حاکم کرد. عدل یعنی هرچیز را در جای خود قراردادن. حال در جامعهای که حکومت طاغوت بر سرکار آمده، کلیّت آن جامعه در جای خود نیست، بلکه در انقیاد غیر الله است. همچنین کرامت انسان به حقیقت الهی وجود او و استعداد بینهایت روحیاش و حرکت در مسیر شکوفایی معنوی است؛ زیرا کرامتی بالاتر و مهمتر از این برای انسان وجود ندارد. کرامت معنوی، با تقوا پاسداشته میشود و تقوا موضوعی صرفاً شخصی نیست. همانطور که پیشتر بررسی شد، بدون حکومت اسلامی، تقوای جمعی پروژهای ناتمام و طرحی ناقص خواهد بود و کرامت انسانی به شایستگی پاس داشته نمیشود.
بنابراین پیاده کردن هندسه الهی در زندگی، به نظام اجتماعی هماهنگ با اصول هندسه الهی نیاز دارد. «نظام اسلامى يعنى آن نظامى كه مبنى بر هندسه الهى است» و اولین گام، ایجاد تمدن اسلامی است. وقتی هندسه الهی بهکار گرفته شود، نظام زندگی الهی اجرا میشود که طبیعتاً با کنارگذاشتن حکومتهای طاغوت و روی کار آمدن حکومتهای الهی و اسلامی همراه است. گامهای دیگر بهترتیب عبارتند است: «دولت اسلامى»، «كشور اسلامى»، «تمدن اسلامى یا بینالملل اسلامی». این مراحل با تقوا محقق خواهد شد؛ اما نهفقط تقوای فردی، بلکه «تقواى جماعت و امت».[2]
بیشک همهچیز در آنجا، بیرون از دلهای ما و در متن جامعه اتفاق نمیافتد، بلکه خودسازی و جامعهسازی دوشادوش هم پیش میروند؛ همانطور که جهاد دورنی و بیرونی از هم جدا نمیشوند. «اگر دل ما سالم نباشد، نمىتوانيم دنياى سالمى درست كنيم. اگر در درون خودمان معيوب باشيم، نمىتوانيم عيب جامعه و جهان را برطرف كنيم. ملت ايران بار سنگينى بردوش دارد و بايد آن را به منزل برساند. بايد دنيايى بسازد كه هم براى خودش شيرين باشد و هم براى جوامع ديگر. شما مىتوانيد چنين كارى بكنيد؛ اما شرطش اين است كه هر يك از ما، درصدد تهذيب نفس خودمان باشيم.»[3]