تشکیل دولت اسلامی

شناسه نوشته : 14846

1394/02/30

تعداد بازدید : 692

پس از فرهنگ سازی است که نظام‏ ها و نهادهای اجتماعی بر اساس اندیشه ‏ها و ارزش‏ های معنوی نوسازی می‏ شود و کارگزاران نظام با ویژگی‏های شخصیتی و الگوهای عمل معنوی و دینی روی کار می‏ آیند. در این شرایط نظام سیاسی به ثمر رسیده و نظام ‏ها و نهادهای اجتماعی به صورت عواملی برای رشد و شکوفایی معنوی مردم عمل می ‏کنند.

«دولت اسلامى شامل همة كارگزاران نظام اسلامى است؛ نه فقط قوة مجريه؛ يعنى حكومت‏ گران و خدمت‏ گزاران عمومى. اينها بايد جهت‏ گيرى ها و رفتار اجتماعى و رفتار فردىِ خود و رابطه ‏شان با مردم را با معيارهاى اسلامى تطبيق دهند تا بتوانند به آن اهداف برسند. بعد هم بايد آن جهت‏ گيرى ها را در مدّ نگاه خودشان قرار دهند و به ‏سرعت به سمت آن جهت‏ گيرى ها حركت كنند؛ اين مى ‏شود دولت اسلامى.»[1]

عدالت

هدف پیامبران، تعلیم و پرورش معنوی انسان‏ها بوده و این هدف با اقامۀ قسط در جامعه امکان ‏پذیر است. قسط «عدل در مناسبات اجتماعى است؛ آن چيزى كه ما امروز از آن به «عدالت اجتماعى» تعبير مى‌كنيم.»[2] نظام سیاسی سالم معنوی همسو با هدف عالی رشد معنوی، به قسط و عدل رومی ‏آورد. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ...» همانا پیامبران را با نشانه ‏ها فرستادیم و کتاب و میزان با آن‏ها فرستادیم تا مردم و جامعه را براساس قسط برپادارند...[3]

 تلاش برای برقراری عدالت، یعنی مبارزه با ظلم که نیاز به نیروی معنوی زیادی دارد. آنچه تحقق عدالت را ممکن و تداومش را تضمين مي ‏كند، انسان معتقد جازم عازم با اراده‌ خداترس است.[4] «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنی»از مردم نترس و از من بترس.[5] این فرمان خدا به پیامبر است که برای اقامۀ قسط و تزکیه و تعلیم مردم، به ‏سوی آنان فرستاده می‏ شود.

«در بناى يك جامعه، عدالت از همه ‏چيز مهم‏تر است» و حقیقت آن در عرصه عینی جامعه «عدم تبعيض در حقوق و حدود و احكام است.» هم حقوق و مزایای مادی در جامعه باید به‏ دور از تبعیض توزیع شود و هم حدود و احکام دینی بدون تبعیض به اجرا گذاشته شود. به‏ این ‏ترتیب برای تثبیت تمدن معنوی و اسلامی که پس از تمدن‏های ظالمانه روی کار می ‏آید، نخستین گام «عدالت، يعنى كمك به مردم محروم و ضعيف» است. سپس در عرصه نظام ‏سازی و ایجاد کشور اسلامی، «عدالت، يعنى اين‌كه برنامه‌ها و حركت كلى كشور، در جهت تأمين زندگى مستضعفان باشد». برای تحقق این ارزش والا باید بینش ‏ها و افکار تبعیض‏ آمیز اصلاح شود. در این ساحت «عدالت، يعنى اين‌كه عده‌ خاصى براى خودشان حق ويژه‌اى قايل نباشند» و سرانجام به معنای کامل عدالت خواهیم رسید.[6] هرچه قسط و عدل در جامعه تحقق یابد، بستر رشد معنوی و تزکیه انسان‏ها فراهم ‏تر خواهد بود.

سلامت نظام سیاسی

معنویت به‏ طور مستقیم در سلامت یا آسیب‏زایی نظام سیاسی اثر می‏گذارد. انسان موجودی با استعداد نامحدود است که به‏صورت میل سیری‏ناپذیر تجربه می‏شود. اگر این استعداد در مسیر معنوی ارضا شود، همۀ انسان‏ها در جایگاه خود قرار می‏گیرند؛ اما اگر این میل با معنویت و ارتباط با خدا ارضا نشود و به‏سوی مسائل محدود دنیوی رو کند، آن‏گاه سیری‏ناپذیر خواهد شد؛ به‏طوری‏که همة حدود را درهم خواهد شکست. افرادی که به امکانات قدرت دست می‏یابند، می‏خواهند همه چیز را تصاحب کنند؛ اما هیچ چیز نمی‏تواند آن‏ها را راضی کند. آن‏ها حتی به تملک سایر انسان‏ها رو می‏آورند و اینجاست که نظام‏های سیاسی غیرمعنوی، ماهیتی سلطه‏گرانه پیدا می‏کنند. «اعراض از معنويت و دين» رذایل انسانی را برجسته می‏کند و در این شرایط «عده‏اى مستكبر و عده‌اى مستضعفند». امروزه با همه پیشرفت‏های چشم‏گیر بشر، وقتی به اصل زندگی انسان‏ها نگاه می‏کنیم می‏بینیم که «تيره‌روزي‏هاى امروز بشر، با چند هزار سال پيش تفاوتى نكرده است» و «بناى دنيا، بناى استكبارى است.»[7]

در دوره‏های گذشته، سلطه‏گران بیش‏تر از ایجاد ترس و تهدید استفاده می‏کردند ولی در دوران معاصر بیش‏تر از علم منهای معنویت استفاده می‏کنند. اکنون جهان در حال تغییری اساسی است تا برای تحکیم سلطه خود به جای راهکارهای سلطه، از معنویت‏های سلطه‏پذیر استفاه کند. شبه‏جنبش‏های معنوی در دو سه دهه گذشته به‏طور فزاینده‏ای برای توسعه و ترویج‏شان برنامه‏ریزی و سرمایه‏گذاری شده است.[8]

در نظام سیاسی سالم که مبتنی بر معنویت شکل گرفته است، مسئولان خود را کارگزار خدا و خدمت‏گزار بندگانش می‏دانند و می‏کوشند در راه رضای خدا و انجام وظیفه قدم بردارند. نظام سیاسی سالم براین اساس استوار است که همه قدرت در عالم از خداست و در همه کارها «دست قدرت الهی» است که عمل می‏کند و قدرتمندان و رجال سیاسی «وسایلی» هستند تا اهداف الهی را محقق کنند و به بندگان او خدمت برسانند و هرگونه تخلف و بی‏لیاقتی باعث می‎شود که از این میدان کنار گذاشته شوند و گروهی دیگر از سوی خدا برانگیخته می‏شوند. «بار خدا بر زمين نمي‏ماند.» [9]

«مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِک فَضْلُ اللّهِ یؤْتیهِ مَنْ یشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» «هرکس از شما که از دین خود روگرداند (و به جای خدا به دنیا دلبسته شود) به‏زودی خداوند گروهی دیگر را می‏آورد که دوستشان دارد و آن‏ها نیز او را دوست دارند. در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر کافران، سرسخت هستند. در راه خدا جهاد می‏کنند و از سرزنش سرزنش‏کنندگان نمی‏هراسند. این فضل خداست که به هرکس بخواهد می‏بخشد و او فراگیر و آگاه است».[10]

از آیه شریفه برمی‏آید که نظام سیاسی سالم که بر اساس عشق و قدرت الهی شکل گرفته، دو ویژگی خضوع و خدمت به مؤمنان و سرسختی در برابر کافران را دارد که این دو ویژگی به‏صورت جهاد و تلاش در راه خدا عملی می‏شود. به‏این‏ترتیب قدرتمندان در موضع استکبار قرار نمی‏گیرند و سایر مردم در وضعیت استضعافی نیستند بلکه همه در روابطی ایمانی مبتنی بر ولایت با هم ارتباط دارند و مسیر جامعه، رشد معنوی است و به سوی تحقق حیات طیبه پیش می‏رود.

در نظام‏های ناسالم دنیوی گروهی سلطه‏گر و گروهی سلطه‏پذیر می‏شوند. برای گذر از این حیات دنیوی به‏سوی حیات طیبه، لازم است گروهی مجاهد به پا خیزند و این ساختار ظالمانۀ مستکبر-مستضعف را درهم شکنند و زمینه‏های تحول از حیات دنیایی به حیات طیبه را فراهم آورند.

درهم‏شکستن این نظام استکباری و ظالمانه، با تکیه بر دین و معنویت امکان‏پذیر است و «قيام به عدل و حاكميت الهى، هدف بزرگ اديان است.»[11]

هدف نهایی نظام سیاسی سالم و معنوی، تزکیه انسان‏هاست و امروز همۀ مشکلات «ناشى از عدم تزكيه‌ انسان است» «اما در راه اين هدف، مرحله‌ ديگرى هم وجود دارد و آن، تشكيل نظام و جامعه‌ اسلامى است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» بارزترین نشانه جامعه عادلانه که تحقق آن آرزوی پیامبران بوده، این است که «حكومت در آن جامعه، تحميلى، فاسد و ضدمردمى نباشد.»[12] دراین وضعیت، مردم به تحول معنوی خواهند رسید و راه تزکیه گشوده می‏شود. حیات طیبه زندگی سرشار از رشد، نعمت، سرور و شادمانی است که با عدل، پرهیزکاری و ایمان تحقق می‏یابد و مردم به طور طبیعی به‏سوی چنین نظام سیاسی و حاکمانی گرایش دارند؛ حتی کسانی که اهل معنویت نباشند، ترجیح می‏دهند افراد عادل و منصفی که دلبستۀ دنیا نیستند بر آن‏ها حکومت کنند تا بتوانند بدون نگرانی از ستم و تعرض قدرتمندان زندگی کنند. این مبانی و تعاریف، مفهوم مردم‏سالاری دینی را پیش می‏کشد که بر شالوده نظام سیاسی دینی و معنوی استوار است.

 انقلاب اسلامی ایران با تکیه بر معنویت مردی بزرگ که زندگی اش را وقف نجات مردم از ظلم و استکبار کرده بود و توانست قلب‏ها را با خود همراه کند، الگویی را به دنیا نشان داد که دموکراسی‏های ادعایی را رسوا کرد و «بعد از اين، در هيچ جاى دنيا، على‌رغم خواست توده‌هاى ميليونى مردم، نمى‌شود حكومت را ادامه داد.»[13] هرچه مردم دنیا با الگوی مردم سالاری دینی و نظام سیاسی مبتنی بر بینش‏ها و ارزش‏های معنوی بیش‏تر آشنا شوند، به سوی آن راغب خواهند شد. این موضوع برای مستکبران گران است و برای آن‏ها چاره‏ای جز هجوم همه‏جانبه و تخریب تبلیغاتی چهره جمهوری اسلامی ایران باقی نگذاشته است.

تحول آموزش و پرورش

نظام آموزش و پرورش کنونی در سراسر جهان برای این است که افرادی هماهنگ با ارزش‏های نظام سرمایه‏داری و شهروندانی تسلیم و فرمان‏پذیر تربیت کند؛ کسانی که به حرفه‏ای مشغول شوند و برای تأمین نیازهای خود وظایف اجتماعی خاصی را انجام دهند. نظام آموزشی کنونی هدف و ساختاری برای رشد معنوی و شکوفایی استعدادروحی ندارد. البته در کشور ایران به‏طور روبنایی اقداماتی صورت گرفته که اثربخشی آن مورد تردید است و باید تحولات بنیادینی انجام بشود.

آموزش‏و‏پرورش بر اساس شالودۀ معنوی، انسان را برای دست‏یابی به هدف خلقتش - که شکوفایی معنوی و معرفت و بندگی خداست- آماده می‏کند. علوم گوناگون، مطالعۀ قدرت، علم، لطف و خالقیت خداوند هستند و به این ترتیب «دانش يك ارزش است. به بركت دانش، معرفت خدا هم آسان مي‏شود.»[14] و کسب علم یکی از مهم‏ترین عواملی است که ایمان را تقویت می‏کند و پایۀ یقین را مستحکم می‏سازد تا از این رهگذر اقتدار معنوی را افزایش دهد و انسان را در مسیر تسلیم شدن و ارتباط هرچه نزدیک‏تر با خداوند پیش برد.

مراحل آموزش‏وپرورش و ابعادی که باید در این نظام، پوشش مناسب پیدا کنند، سه محور را شامل می‏شود: نخست تربیت «فکر» است؛ به این معنا که «بنيه‌ اعتقادى» تقویت شود تا در برابر «عوامل سلبی و معارض» مقاومت کند. گذشته از این بتواند «روی محیط خود اثر بگذارد» و «نورافشانی» کند. درک روشن توحید و شناخت خداوند یکی از ارکان آموزش و پرورشی است که می‏تواند جوامع را در راه تحقق حیات طیبه موفق سازد.

دوم، تربیت قلبی و روحی است؛ به این معنا که «حالت خشوع» و «حالت ذکر و توجه به خدا» در وجود او ایجاد شود. اگر پرورش روحی نباشد پرورش فکری کمکی به سعادت نخواهد کرد. با تربیت روحی «استقامت فکری بی زوال خواهد شد.»

سوم، تربیت رفتاری است که با نشان دادن رفتار درست و الگوی عملی امکان‏پذیر است. «رفتار درست» حتی افراد «معاند» را رام می‏کند و «به زانو درمی‏آورد.»[15]

سه رکن فکر، قلب و رفتار اگر به‏درستی در دوران کودکی و نوجوانی در وجود شخص پرورش یابد، افراد از هوش معنوی مناسب و بلوغ معنوی به‏هنگام برخوردار خواهند شد. هوش معنوی کاملاً فطری نیست و بخشی از آن نتیجه آموزش‏های لازمی است که در تعالیم دینی وارد شده است. شناخت درست خداوند و درک نشانه‏های او، شناخت خود، روح و قلب و واردات قلبی که همۀ انسان ها از آن برخوردارند، آشنایی با رفتارها و برنامه‏هایی که موجب شکوفایی روح می شود، راهکارهای حفظ مراقبه و تقوا و مواردی از این دست، از موضوعات اساسی نظام آموزشی معطوف به رشد معنوی است.

بلوغ معنوی نیز کاملاً فطری نیست؛ بخشی از آن فطری است و افراد به‏طور طبیعی پس از طی مراحلی از رشد عقلانی به بلوغ معنوی می‏رسند و انگیزش معنوی پیدا می‏کنند؛ اما عوامل جامعه‏پذیری مثل مدرسه، دانشگاه، گروه همسالان، رسانه‏ها، خانواده و سایر عوامل، در بلوغ معنوی شخص مؤثرند و نظام آموزشی در این میان نقش بسیار برجسته و انکارناپذیری دارد؛ مثلاً ایجاد شرایطی در محیط‏های آموزشی که نوجوان و جوان همزمان با انگیزش معنوی، آگاهی‏های لازم را داشته باشد و در محیطی مناسب بتواند این انگیزه‏ها را در جهت رشد و شکوفایی‏اش به‏کار گیرد.

عملکرد شایستۀ نهادهای مؤثر در آموزش، فرد و جامعه را به سطحی می‏رساند که آمادگی رشد و شکوفایی معنوی را خواهد داشت و در برابر عوامل ضد معنویت، نفوذناپذیر و مقاوم خواهد بود. معنویت با اثرگذاری برآموزش و پرورش، نسلی را می‏پرورد که می‏تواند زندگی خود و جامعه را دگرگون کند و پس از تجربۀ تحولات درونی، تحولاتی را در جامعه و جهان رقم بزند.

 


 

[1]. همو، بيانات 8/6/84

 

 

[2]. همو، بيانات 1/11/71

 

 

[3]. حدید، 2.

 

 

[4]. خامنه‌ای، علی ( رهبر معظم انقلاب اسلامی) بيانات 7/4/88

 

 

[5]. مائده، 150

 

 

[6]. خامنه‌ای، علی ( رهبر معظم انقلاب اسلامی)، بيانات 22/12/68

 

 

[7]. همو، بيانات 24/11/69

 

 

[8] . همو، بيانات 14/2/87

 

 

[9]. همو، بيانات 18/6/88

 

 

[10]. مائده، 54

 

 

[11]. خامنه‌ای، علی ( رهبر معظم انقلاب اسلامی)، بيانات 30/5/70

 

 

[12]. همو، بيانات 15/1/70

 

 

[13]. همو، بيانات 16/10/69

 

 

[14]. همو، بيانات 5/6/87

 

[15]. همو، بيانات 20/4/89