نخستين كارى كه رسول خدا در مدينه انجام داد تأسيس مركزى براى كارهاى عبادى،سياسى، نظامى و رسيدگى به امور مسلمانان بود.
مسجد با كمترين امكانات و مصالح بسيار ساده و ابتدايى آن روز ساخته شد و مركز اجتماع مسلمانان و محل حل و فصل امور حكومتى گرديد و شالوده فرهنگ بس عظيم اسلام در آنجا پايهريزى گشت و بعدها نقش بسيار مهمى در تثبيت و گسترش فرهنگ و تمدن اسلام در سراسر جهان ايفا كرد.
پيمان برادرى
از جمله كارهاى پيامبر در همان ابتداى ورود به مدينه پيمان برادرى بود كه بين اكثر مهاجران و انصار بسته شد. مهاجران كه خانه و كاشانه خود را از دست داده و به سرزمين غربت هجرت كرده بودند به تقويت مالى و روحى نياز داشتند. انصار با دعوت آنان به منازل خود و تقسيم دارايى خويش با آنان مشكل مالى مهاجران را تا اندازهاى حل كردند.
در بعد روحى نيز با ابداع پيمان برادرى اين معضل رفع و اين خلأ جبران شد. سهيلى در الرّوض الأنف 4/ 178 گويد: مؤاخات بين مهاجران و انصار براى از بين بردن مشكل غربت و دورى از خانواده و طايفه و نيز پشتوانهاى براى يكديگر بود.
تشكيلات يهوديان يثرب
يهوديان مدينه دو گروه بودند؛ يك گروه از افراد بومى يثرب كه با گذشت زمان به آيين يهود گرويده بودند ولى جمعيت جداگانهاى را تشكيل نمىدادند بلكه داخل همان طوايف عرب زندگى مىكردند. گروه ديگر سه طايفه بزرگ و مستقل بنى قينقاع، بنى نضير و بنى قريظه بودند كه به يثرب هجرت كرده و جداگانه در قلعههاى خود مىزيستند. اين يهوديان عالمان و احبار بزرگى مانند عبد اللّه بن صوريا، عبد اللّه بن سلام، مخيريق، فنحاص، اشيع و غير آنان داشتند. به نقل ابن اسحاق 2/ 207 يهوديان يثرب داراى يك مركز علمى و دينى به نام «بيت المدارس» بودند كه در آنجا تورات و احكام دينى خود را فرا مىگرفتند. به گفته ابن شبّه در تاريخ المدينة المنوّره 1/ 173 بيت المدارس در نزديكى مشربه ام ابراهيم قرار داشته است. ابن اسحاق 1/ 201 گويد: رسول خدا يك بار داخل بيت المدارس شد و يهوديان را به سوى خدا دعوت كرد. طبرى در جامع البيان 26/ 17 گويد: يهوديان در مدينه كنيسهاى داشتند كه در اعياد خود به آنجا مىرفتند. با اين همه روشن است كه يهوديان در مدينه داراى تشكيلات گسترده و منسجم و منظّمى نبودهاند.
چند نفر از علماى يهود مسلمان شدند ولى عموم آنان با آنكه حق براىشان روشن شده بود آيين يهود را ترك نكردند. اينان همراه منافقان مدينه جبهه واحدى را بر ضد رسول خدا و مسلمانان تشكيل دادند و در همان ابتداى ورود پيامبر به مدينه براى بر هم زدن نظم و اختلال در امر حكومت اسلامى و جلوگيرى از تثبيت و گسترش آن به توطئه و تبليغات و فتنهگرى پرداختند. علماى يهود با كتمان حقايق تورات و طرح سؤالات و شبهات گوناگون قصد محكوم كردن و شكست پيامبر را داشتند ولى آيات كوبنده و افشاگر قرآن در پاسخ و محكوميت آنان نازل مىشد. ابن اسحاق 2/ 177 گويد: حدود صد آيه از سوره بقره در اين باره فرود آمده است.
پيمان عمومى مدينه
يثرب نيز همانند مكه حكومت و دولت نداشت، همان رؤساى قبايل حكمرانان آن سرزمين به حساب مىآمدند. مشكلى كه در مدينه وجود داشت و در مكه به اين شدت يافت نمىشد وجود اختلافات قبيلهاى به ويژه بين اوس و خزرج بود. هر چند عرب به هيچ وجه روحيه پذيرش يك دولت و حكومت مركزى را نداشت ولى آتش خانمانسوز نزاعها و اختلافات قبيلهاى چرخ زندگى يثربيان را مختل كرده بود به گونهاى كه تصميم داشتند براى خود حاكم و سلطان انتخاب كنند. قرار بود عبد اللّه بن ابىّ به عنوان پادشاه يثرب انتخاب بشود و به نقل ابن اسحاق 2/ 234 تاجى هم براى او ساخته بودند. دين اسلام كليه طوايف و قبايل عرب را زير پرچم واحد «لا إله إلّا اللّه» درآورد و مسجد النبى مركز اداره حكومت پيامبر شد. براى اداره مدينه و هسته مركزى حكومت اسلامى نياز مبرم به دستور العمل و قانون بود. از اين رو رسول خدا پيمانى جامع و قانونى فراگير تنظيم كرد.
آنگاه تمامى ساكنان مدينه اين عهدنامه را پذيرفتند و ملتزم به رعايت آن شدند. اين پيمان عمومى نمونه كامل قانون سياسى و اجتماعى زندگى بشر است كه امروز نيز پس از گذشت چهارده قرن بهترين شيوه تأمين آزادى و حقوق افراد را در بردارد.
حركتهاى نظامى
رسول خدا پس از آنكه مسجد را ساخت و مهاجران را به طور موقت اسكان داد و قانونى نيز براى اداره شهر تنظيم و با اقليتهاى يهود امضا كرد و كار مدينه نسبتا رونق گرفت، براى اينكه به قريش بفهماند او از رسالت خود دست برنداشته و به مدينه نيز محصور و محدود نمىشود چندين حركت نظامى انجام داد. معمولا در اصطلاح سيرهنگارى به جنگهايى كه پيامبر در آن شركت مىكرد و امور فرماندهى را به طور مستقيم بر عهده داشت «غزوه» و به جنگهايى كه در آنها شركت نداشت بلكه دستهاى را با تعيين فرمانده به منطقهاى اعزام مىكرد «سريّه» گويند. نخستين غزوه رسول خدا غزوه ودّان و يا ابواء بود كه در صفر سال دوم هجرت واقع شد و درگيرى رخ نداد و اولين سريه دسته عبيدة بن حارث بود كه رسول خدا وى را با شصت و يا هشتاد نفر از مهاجران براى جلوگيرى از حمله احتمالى قريش اعزام كرد كه جنگى بين طرفين واقع نشد. ديگر سريه حمزه بود كه پيامبر او را با سى نفر از مهاجران به ناحيه عيص فرستاد و درگيرى رخ نداد. برخى گويند سريه حمزه نخستين سريه بوده است.
تغيير قبله
رسول خدا و مسلمانان سيزده سالى را كه در مكه بودند به سوى بيت المقدس نماز مىگزاردند. البته به روايت كلينى 3/ 286 پيامبر كعبه را در مقابل خود قرار مىداد. گر چه زمخشرى در كشاف 1/ 200 و طبرسى در جوامع الجامع 1/ 86 مىگويند: پيامبر در مكه نيز به سوى كعبه نماز مىگزارد، به مدينه كه هجرت كرد خدا دستور داد براى دوستى و الفت با يهود به سوى بيت المقدس نماز بگزارد. بارى، در مدينه نيز در اوايل هجرت تا هفده ماه به همان سوى نماز مىخواندند. يهود كه همواره دنبال خردهگيرى و اشكالتراشى بودند لب به سرزنش گشوده و به روايت سبل الهدى 3/ 537 گفتند محمد با ما مخالفت مىكند اما به سوى قبله ما نماز مىگزارد. پيامبر از اين تبليغات سوء آزرده خاطر گرديد و منتظر بود كه در اين باره دستورى فرا رسد. سهشنبه پنجم شعبان و يا رجب سال دوم هجرت در حالى كه پيامبر در مسجدى در محله بنى سلمه نماز ظهر مىخواند در ركعت دوم نماز آيه صد و چهل و چهار بقره بر او نازل شد: «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» همانا گردانيدن رويت را به سوى آسمان مىبينيم. پس تو را به سوى قبلهاى مىگردانيم كه از آن خشنودى. پس روى خود را به سوى مسجد الحرام برگردان و هر كجا كه بوديد روى خود را بدان سوى برگردانيد. رسول خدا و مسلمانان روى از بيت المقدس برتافتند و روى به قبله نماز را تمام كردند.
بيشتر مسلمانان و اعراب از تغيير قبله خوشحال بودند، زيرا خانه كعبه از ديرباز مورد احترام آنان بود و از مهمترين اماكن مقدس عرب به شمار مىآمد. در مقابل براى يهوديان ناخوشايند بود. از اين رو زبان به طعن گشوده و گفتند چرا مسلمانان قبلهشان را تغيير دادند. آرى، اين موضوع حاكى از بحران روابط يهود و مسلمانان بود.
دعوت جهانى
با قرارداد صلح حديبيه حكومت مدينه از سوى قريش و هم پيمانانشان به رسميت شناخته شد و با سركوبى قبايل شرور و راهزن امنيت مدينه و مناطق اطراف و راههاى منتهى به آن نيز تا اندازه زيادى تأمين گرديد. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به تصريح قرآن «رحمة للعالمين» و «خاتم النبيّين» بود. دين او به جزيرة العرب اختصاص نداشت بلكه براى همه مردم دنيا بود. از اين رو در اين فرصتى كه پس از صلح حديبيه پيش آمد به بعد تبليغى اسلام پرداخت. پيامبر از همان روز اول به جهانى بودن اسلام اشاره نموده بود. در سال پنجم بعثت هنگام اعزام جعفر بن ابى طالب و مهاجران به حبشه نجاشى را به پذيرش دين اسلام دعوت كرد. در سورههايى كه در مكه نازل شده به جهانى بودن دين اسلام تصريح شده است. آيه بيست و هشت سبأ مىگويد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ» و ما نفرستاديم تو را مگر براى همه مردم. در آيه نوزده انعام آمده است: «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» اين قرآن بر من وحى شده است تا شما و هر كس را كه اين قرآن به او برسد هشدار دهم. نكته ظريفى كه در اين آيه آمده تعبير «من بلغ» است. آيه به اين مطلب اشاره دارد كه اين دين به طور عادى و روال طبيعى به هر كسى كه در هر جاى دنيا به سر مىبرد برسد موظف به پذيرش و گرويدن به آن است و روشن است تا آن زمان كه به اشخاص نرسيده و اطلاع از آن حاصل نكردهاند در قبال آن وظيفهاى ندارند. گفتنى است كه بسيارى از خطابات قرآن نيز «يا أَيُّهَا النَّاسُ»* براى عموم است و حتى يك مورد «يا أيّها العرب» ندارد.
بارى، جهان در عصر بعثت متشكل از چند كشور بزرگ بود و تقريبا در قبضه دو امپراتورى بزرگ ايران و روم قرار داشت و مناطق زيادى از دنيا زير سلطه آنها بود.
قسمتى از خاور زمين مانند عراق و حيره و نيز بخشى از جزيرة العرب مانند يمن از مستعمرات ايران به شمار مىآمد و بخشهايى از آسيا نيز زير سلطه سياسى و فرهنگى آن بود. امپراتورى روم نيز به دو بخش بزرگ شرقى و غربى تقسيم مىشد. قسطنطنيّه (تركيه)، شام (سوريه)، فلسطين، لبنان، اردن، مصر و پارهاى از سرزمينهاى ديگر در قلمرو روم شرقى قرار داشت و اروپاى امروزى هم امپراتورى روم غربى را تشكيل مىداد. پس مركز ثقل قدرت و سياست جهان را اين دو ابر قدرت تشكيل مىدادند. از اين رو رسول خدا اعلام جهانى بودن رسالت خود را از اين دو امپراتورى بزرگ آغاز كرد و همچنين ممالك مجاور را به اسلام فرا خواند. البته اين دعوت تا پايان عمر آن حضرت ادامه داشت و تا آنجا كه در آن روز با وسايل عادى ممكن بود، حاكمان و زمامداران عالم را به پذيرش اسلام دعوت كرد. اما ابتداى آن از دو امپراتورى كبير و چند كشور مجاور آغاز گشت. ابن هشام در سيره 4/ 254 مىنويسد: پس از انعقاد صلح حديبيه روزى رسول خدا به اصحاب گفت: «همانا خداوند مرا به عنوان رحمت براى تمامى مردم فرستاده است». بعد مسئله دعوت زمامداران جهان را به دين اسلام مطرح كرد. ابن سعد 1/ 258 گويد:
در يك روز از محرم سال هفتم هجرت شش سفير با شش نامه از مدينه خارج شدند و به دربار شش تن از زمامداران آن روز جهان رفتند. اين شش زمامدار عبارت بودند از نجاشى پادشاه حبشه، قيصر امپراتور روم، خسرو پرويز امپراتور ايران، مقوقس پادشاه مصر، حارث بن ابى شمر فرمانرواى شامات و هوذة بن على فرمانرواى يمامه.
تجهيز و حركت سپاه
رسول خدا به اعراب باديهنشين پيام داد كه هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد بايد ماه رمضان در مدينه باشد. ده هزار نفر از قبايل مختلف آماده شدند. پيامبر ابو رهم غفارى و يا ابن ام مكتوم را به جانشينى خود گذاشت و با سپاه اسلام عصر چهارشنبه و يا جمعه دهم و به روايت يعقوبى 2/ 158 و طبرسى/ 106 دوم ماه رمضان سال هشتم هجرت به سوى جنوب مدينه حركت كرد. در بيست فرسنگى مكه به قديد كه رسيد در بئر ابن عنبه اردو زد و پرچمها را برافراشت و پرچم مهاجران را به على بن ابى طالب سپرد.
اطلاع ابو سفيان از سپاه اسلام
واقدى 2/ 814 مىنويسد: تا هنگامى كه مسلمانان در مرّ الظّهران فرود آمدند هيچگونه اطلاعى به قريش نرسيده بود ولى آنان بيم داشتند كه شايد رسول خدا به جنگ ايشان بيايد. پيامبر در مرّ الظّهران دستور داد هر فردى شبانگاه آتشى برافروزد، مجموعا ده هزار شعله آتش افروخته شد.
حضرت فرمود: «هر كس وارد خانه ابو سفيان شود، يا در خانه خود را ببندد و يا داخل مسجد الحرام شود در امان است». روشن است دار الامان بودن خانه ابو سفيان هيچگونه فضيلتى براى وى به حساب نمىآمد، زيرا به گفته ابن حزم در جوامع السيره/ 182 خانه هر فرد مكى چنين حكمى داشت.
رسول خدا در ذى طوى سپاه خود را به چهار دسته تقسيم و شهر مكه را از چهارسو محاصره كرد و به روايت طبرسى/ 110 دستور اكيد صادر كرد جز با كسانى كه سرجنگ دارند جنگ نشود. مقصود حضرت اين بود تا جايى كه ممكن است از جنگ و خونريزى اجتناب شود و مكه بدون خونريزى فتح گردد.
رسول خدا روز جمعه بيستم ماه رمضان سال هشتم هجرت نزديك ظهر همراه سپاهيان اسلام به گفته مقريزى در امتاع الاسماع/ 377 در حالى كه بر شتر قصواى خود سوار و به نشانه تواضع و فروتنى در برابر اللّه سر خود را پايين افكنده بود و سوره «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ» را كه در همان وقت نازل شد زمزمه مىكرد، وارد مكه گرديد و شهر بدون مقاومت تسليم او شد. حضرت در اين هنگام نگاهى به مسلمانان افكند، كثرت و شوكت آنان هيچگونه تأثيرى در او نگذاشت و فرمود: «لا عيش إلّا عيش الآخرة» زندگى جز زندگى آخرت نيست. آنگاه سر بر جهاز شتر گذاشت و خدا را سجده كرد. شگفتا! اين لحظه حضرت كه آشكارا و در اوج قدرت وارد مكه مىشد با آن لحظه كه در نهايت ضعف و پنهانى از مكه خارج مىگشت هيچ تفاوتى نداشت!