مطلب اول |
مهم است که سیاستمداران و مدیران کشور، نه برای مقاصد شخصی، بلکه برای عظمت ملت و دین، تلاش کنند. این «امپراطوری ایمان»، رمز اصلی قدرت انقلاب اسلامی است، و اگر نباشد، این کشور به یک موطن معمولیتر از معمول تبدیل میشود و دیگر رنگ و بوی سابق را نخواهد داشت. و معمولیتر از معمول بودن برای کشور در معرض تهدیدی مانند ایران، درست مساوی است با بازگشت به نقطهی بیستوهشت مرداد سیودو یا پستتر.
امروز، مدیران خواهان قدرت، که واهمه دارند منافع و قدرت خود را از دست بدهند، از فرط فرو بردن کشور در لاک دفاعی، باعث کاهش بهرهوری آن میشوند. افراد منفعتجو یا تدافعی، کسانی که طوری به میز ریاست مینگرند که گویی یک نحو مایملک است، یا کسانی که به اجرای قانون ملتزم نیستند، یا آنها که برای رسیدن به منافع و قدرت از هر طریق میپویند، و یا آنان که ریاست را مصدر خدمت نمیشمرند، نمونههایی از مدیران «بد» در مقابل سبک «مدیر انقلابی» هستند، که باید علاج شوند.
مطلب ۲ |
مشکل اینجاست که اگر مدیران ضعیف تصور کنند که نابودی نیروهای مؤثر و انقلابی، محدود کردن ارتباطات و قیود اجتماعی بین نیروهای عملکننده، و تشکیل سازمانهای ضعیف به حفظ موقعیت نحیف خودشان کمک میکند، از این کار دریغ نخواهند کرد. پس، وقتی تعهد به اهداف متعالی در مدیر نباشد، عملاً سازمان را به پایین میکشد، البته از دیدگاه مسئولین ارشد، او سازمان را ساکت و آرام به پیش میبرد، ولی واقع آن است که او سازمان را به زیر میکشد.
مطلب ۳ |
این نوع مدیران، زمانی به این روش متمایل شدند که به آنها گفته شد که وضعیت کشور بیثبات است و اولویت آنها حفظ ثبات و آرامش خواهد بود. سپس، پس از ورود به تارک سازمان، خودشان نیز دریافتند که قدرت سلسله مراتبی در نظام اداری بیثبات است و ممکن است موقعیت خود را در رأس امور از دست بدهند. در نتیجه، با منزوی کردن کاردانترین اعضای سازمانها باعث تخریب ادارات کشور شدند. نکتهی طعنهآمیز این است که این رفتار از فردی سر میزند که باید تبحر خاصی در کنار هم قرار دادن اعضای تیم برای بهرهوری بالاتر داشته باشد، ولی درست در جهت عکس عمل میکند.
مطلب ۴ |
«تدبیر» در لغت یعنی امور را پشت سر هم چیدن تا یکی در نتیجهی بهبود قبلی بهبود یابد. ولی این مدیران «بد» و «ابنالوقت»، ضعفها را پشت به پشت هم میچینند، شاید بشود از زیر آنها در بروند؛ «تدبیر» در مورد این دسته از مدیران، به معنای «تسویف» یا همان به تعویق افکندن مسائل است.
مطلب ۵ |
مدیران باید بدانند که انسجام معنوی سازمان میتواند بر بازده کلی سازمان تأثیر حیرتآوری بگذارد و سازمان را از مجموعه ماشینهای غیر مبتکر، به مجموعهی انسانهای راهگشا و غیر ماشینی تبدیل کند. مفهوم کلیدی در این میان، انسجام معنوی سازمانهای عمل کننده است.
مطلب ۶ |
مطلب ۷ |
تعهد معنوی تا حدی، تمرکز بر خوشنامی را تأیید میکند، به هر تقدیر، آن چه یک مدیر مجهز به تعهد معنوی را حفظ میکند، مراقبت شدید از خود و «حب دنیا» است؛ همان «رأس کل خطیئه».
مطلب آخر
نکتهی آخر اینکه وقتی سازمان بر مبنای «انسجام معنوی» و همچنین «بازده فنی» سنجیده شود، هر چند که نظارتِ درست معنا پیدا میکند، ولی انگار این خطر وجود دارد که مدیران، مدام سایهی تغییر را بر سر خود حس کنند، و بیثباتی در عزمها و تصمیمسازیهای کوتاه مدت بر آنان غلبه یابد.
اما، در این فرض هم تعهد معنوی مدیر به کمک میآید. تعهد معنوی به مکلف، یک دید معادنگر میبخشد، طوری که بازتاب عمل خود را در یک مقیاس وسیعتر در نظر میآورد و میکوشد تا پاسخگویی خود را نزد مدیران ارشد، بلکه مهمتر از آن، نزد مالک روز حساب افزایش دهد. خوشبختانه نمونهی مدیران اوایل انقلاب نشان میدهد که چنین الگویی، تا چه اندازه میتواند سازمان را به پیش براند.
نویسنده: دکتر حامد حاجیحیدری
استادیار و عضو هیأت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران