خوب، این ولایت فقیه است، این خط امام است، این اسلام است و مکتب است و محتوای انقلاب اسلامی ما است. در مقابل این خط چه کسانی اند که نمی خواهند این جریان وجود داشته باشد؟
من چند جریان را که در مقابل خط حقیقی اسلام و اسلام حقیقی قرار دارند را به شما معرفی می کنم. امام رضا علیه السلام هم آن روز فرمود: «انا من شروطها» می دید کسانی را که در مقابل این شرط قیام می کنند. آن روز مامون را می گفت و نگاهش به مامون بود.
حضرت امام رضا علیه السلام در ان مجلس عظیم در پاسخ مامون که می خواست حکومت را به حضرت واگذار کند و بدین واسطه آن حضرت را به عنوان یک انسان مقام دوست و دنیا طلب بدنام کند، گفت: مامون چه می گویی؟ اگر تو واقعا خودت را امام می دانی و خلیفه به حق؛ پس تو ولی امر مردم هستی و حق نداری این ولایت را به کسی واگذار کنی! ولیت حالتی است که خداوند به افراد معین، صالح و دارای شرایطی داده است، اگر تو (مامون) اینگونه هستی باید محکم سر جایت بنشینی و به کسی هم واگذار نکنی که اگر چنین کنی اشتباه بزرگی کرده ای!
اما اگر خود را صالح نمی دانی و غاصب می دانی و تا به حال بی جهت در این مقام نشسته ای، پس چیزی که از تو نیست چطور به دیگری می بخشی؟! مگر ارث است؟ مگر مال شخصی تو است؟! مامون سخت در تنگنا قرار گرفت و ناچار پیشنهاد کرد که لا اقل ولی عهد من باشید..
این است برخورد امام با این مساله. کلام امام در سلسلة الذهب..، می خواهد جریانات ضد انقلابی را که امروز نیز در مقابل انقلاب ما وجود دارد مشخص نماید، لذا می فرماید: این محدوده حصن حصین الهی و شرط آن هم خود من هستم، حالا ببینید کی با این شرط مخالف است؟ چه کسانی اند که امروز به زبان می گویندما رهبری را قبول داریم اما در عمل مخالفند؟!
جریان ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه که در مقابل اصل اسلام ایستاده اند. اینها کفر داخلی هستند علاوه بر آن کفر خارج از کشور. آنها نه «کلمة لا اله الا الله» را قبول دارند و نه «انا من شروطها» را.
دیگری جریان نفاق است. همان جریانی که عده ای منافق روزهای بعد از انقلاب شروع کردند. اینها دروغ می گویند که ما رهبری را قبول داریم اما در عمل راه امام را ادامه نمی دهند! قانون اساسی و همه پرسی اش را رد می کردند و با ملت می جنگیدند و دشمن را تایید می کردند. این جریان نفاق، به نام اسلام اما خالی از محتوای اسلام، خالی از ولایت فقیه است و ضد ولایت فقیه و مخالف با رهبری واقعی دین و فقاهت است. این در جامعه وجود دارد، بخشی از جوانها را هنوز فریب داده و به دنبال خود می کشد.
جریان دیگر، جریان ملی گرایی و وطن پرستی است. این در حد خودش اشکالی ندارد اما اگر این جریان بخواهد در برابر اسلام قرار بگیرد خطرناک است. حمایت از مردم، وطن اسلامی و مرزهاخود بخشی از مذهب و تعلیمات اسلامی است؛ اما یکی می گوید ما برای این مردم و خاک مبارزه می کنیم و کاری به عقیده و فکرشان نداریم، می خواهند ولگرد باشند، بی عفت باشند، فاسد اخلاق باشد یا روحانی.. هر چه می خواهد باشد! اما تفکر اسلامی ما، اینگونه نمی گوید. ما خاک بی فکر را، وطن بی محتوا را، ملت بی اخلاق و کج اندیش و کج رفتار را برایش ارزش قائل نیستیم.
جریان دیگر لیبرالیسم فکری است که می گوید مردم را به حال خودشان بگذارید، چکار داریم در مراکز فساد چه می کنند، چکار داریم در مدرسه ها چه درس می دهند، تفتیش عقاید نکنید، بگذارید یک بی دین بیاید بچه های شما را منحرف کند، بگذارید توی این سینماها و شرکت های تجاری از هر جایی از نقاط کثیف دنیا هر فیلمی می خواهند وارد کنند و مردم را مسموم کنند. این جریان هم با خط ولایت فقیه مخالف است.
جریان بی بند و بارها، دزدها، فاسدها و استعمارگرها و کسانی که دارای خط فکری خاصی در جامعه نیستند نیز مخالف انقلاب و ولایت فقیه هستند. اینهاییی که بعد از انقلاب خانه فسادشان بسته شد، جلوی شهواتشان گرفته شد، اینها که منافع شخصی خودشان را در خطر می بینند.. اینها هم در مقابل حرکت انقلاب ایستاده اند.
منبع:
کتاب «در رابطه با انقلاب اسلامی» – اکبر هاشمی رفسنجانی