علاقه طبیعی آن ها این است که به موجودات مجرد، با همان عینک همیشگی نگاه کنند. آن ها فکر می کنند؛ خدا دست دارد، صحبت می کند، بر تخت تکیه می زند، امر و نهی می کند، به اعمال ما نگاه می کند و از این قبیل..
مجموعه این عوامل باعث می شود تا کودک به نوعی انسان انگاری درباره شخصیت خداوند روی بیاورد.
تصور خدا در نزد خردسالان بسیار خام، مادی و شبیه به یک انسان است. با صدایی شبیه ما سخن می گوید، در بهشتی سکونت دارد که در آسمان ها است و به صورت یک انسان به زمین آمده و به رتق و فتق امور می پردازد. این گفته ها تفکری به هم آمیخته از تخیل و تجسم را ثابت می کند.
کودکان در سنین بالاتر مایل هستند این خامی تفکر را به دور ریزند و به نحوی خدا را متفاوت از انسان بیان کنند، اما هنوز از انسان انگاری رهایی نیافته اند.
تصور خدا در ذهن کودکان هفت تا نه ساله بیشتر انسانی فوق العاده است تا موجودی فوق طبیعی؛ خدا قدرتمند است، اما رفتارش غیر قابل پیش بینی است، او برخوردار از قدرتی سحر آمیز است، اما با صدایی همانند ما سخن می گوید. هر چه درک کودک ترقی پیدا کند، خدا را بهتر خواهد شناخت.
بیشتر کودکان خدا را دوست خود می دانند، در مساله عبادت، اطمینان به وجود دوستانه و محبوب خداوند، باید برای کودکان بیشتر و گسترده تر نمودار شود. شخصیت پیامبران می تواند ما را در ایجاد این اطمینان کمک کند. بدان صورت که آنان به عنوان انسان هایی که خداوند برای کمک و هدایت ما فرستاده است، معرفی می شوند.
از این رو بهتر است از روش های غیر مستقیمی که چهره دوستداشتنی و محبوبی از خداوند را به نمایش می گذارد و از آن ترسی که خدا را به عنوان فردی قدرتمند که اعمالش غیر قابل پیش بینی است، می کاهد، بهره برد.
-روانشناسی تربیت کودک در سیره معصومین، شعبانی
بیست اصل در تربیت، رفیعی محمدی
حیات طیبی، معاونت فرهنگی - تبلیغی حوزه های علمیه خواهران